دوغزل ناب
راحله يار راحله يار

گرگی  میان گله رها شد چه ميكنی؟

دستت زدست دوست جدا شد چه ميكنی؟

وقتی کلید خانه دهد پاسبان به دزد

غارتگری به ميل و رضا شد چه می كنی؟

 خفاش گرتلاوت خورشيد سر دهد

كرگس اگر به جای هما شد چه ميكنی؟

گرقامت  مقدس دلدادگان شکست

قتل وقتال عشق روا شد چه می كنی؟

خونت اگر حلال شمردند و ريختند

آتش زدند وعشق فناشد چه ميكنی؟

در قالب  كبوتر اگر جغد جا گرفت

فرضاَ اگر فرشته بلا شد چه ميكنی؟

بكشای لب كه دل زجفا پاره پاره شد

شيطان اگر به جای خدا شد چه می كنی؟

 

 

 

 

 

 

دل مرده بودم سالها باشور تو شیدا شدم

خاموش بودم ناگهان یکباره درغوغاشدم

آینهِ قامت نماشد چشمه ِ چشمان ِ تو

تصویر خود دیدم دراو مغرور وبی پروا شدم

باسر دویدم بردرت چرخی زدم دور وبرت

نوشیدم از چشم ِ ترت از قطره ات دریا شدم

آتش نمودی دردلم پختی بسی آب وگلم

موجی زدی برساحلم بی منزل وماوا شدم

باحرص وآز زندگی یکباره پشت پازدم

آزاده گشتم ازطلب پاکیزه ودارا شدم

ازصحبت نابخردان دیگر نمی یابم زیان

درکوره راه عاشقی فارغ از این سودا شدم

ای مهربان دادرس! من دل نمیدادم به کس

باری دگر عاشق شدم رسواتر از رسوا شدم

بیگانه ازخویشم بسی دل کندم ازخار وخس ی

کاری ندارم باکسی دل دادم وتنها شدم

ای عیسی دوران من،غارتگر ِ ایمان ِ من

درد وغمت برجان من ازیک دَم ات پیدا شدم

 


January 14th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان